در خبرها آمده که امروز Sonic سی ساله میشود، من و سونیک تقریبا هم سن هم هستیم و او تقریبا دو ماه از من بزرگتر است. سونیک سی سال است که با کفشهای قرمزش بیوقفه میدود؛ گاهی دوستانش در این مسیر همراهش هستند و گاهی هیچ کس در کنارش نیست. سونیک اما در مسیر پر فراز و نشیبش تنها میدود و کاری به بقیه دنیا ندارد. در پس پرده بازیهای سونیک موارد زیادی گنجانده شدهاند، مواردی که دوست دارم شما هم درباره آنها بدانید و شاید بتوانید به آنها اضافه کنید.
طراحی مراحل سونیک همیشه برایم جذاب بوده است، این مراحل پیچیده که با سرعت از آنها گذر میکنیم تا هم کیف کنیم و هم زمان بازی از بین نرود، مرا یاد تک تک مراحل زندگی پیچیدهمان میاندازد و هزاران راهی که در آن وجود دارد و ما فقط یک مسیر را برمیگزینیم. در سونیک هم همین کار را میکنیم، با سرعت میدویم و کاری به آن تپه بالایی و یا راهروی پایینی نداریم، نمیتوانیم به همه جا سرک بکشیم و به آخر بازی پیش میرویم. اما گاهی در همین مسیر، راهی که انتخاب میکنیم درست نیست، برایمان سخت است و نمیتوانیم آن را هندل کنیم. این میشود که با رفتن به چک پوینت بازی، همان میلههایی که ستاره بامزهشان در بالایش میدرخشد، دوباره مسیر را پیش میرویم و این بار تصمیم دیگری میگیریم.
سونیک جزو اولین بازیهایی بود که با هر بار تکرار مراحل در آن به نکات جدیدی دست پیدا میکردم، سوراخ سنبههای زیادی که در تک تک مراحل وجود داشت باعث میشد که تمام این مراحل هربار جذابیت خود را حفظ کنند و تازه باشند. درست مثل روزهای زندگی و فرداهایی که در راه هستند، ممکن است مسیری را اشتباه بروم و دوباره میتوانم از نو شروع کنم و این بار مسیر دیگری را پیش بروم. شاید همانطور که با سرعت در این مسیر میروم به طور ناگهانی وارد یک ماجرای دیگر شویم، مثل سوراخ سنبههای سونیک که یکهو پدیدار میشود و شانسی در آن قرار میگیریم. این راههای مخفی اکثرا به خوشی ختم میشود و در زندگی نیز میتوان از این چاله چولهها به درستی استفاده کرد، شاید این چاله چولهها سرعت سونیک را کم میکرد و یک ضد حال به حساب میآمد اما نفع خوبی داشت؛ درست مثل زندگی که شاید وقفه در آن به ظاهر بد باشد اما در نهایت میتواند خروجی خوبی برایمان داشته باشد.
من همراه سونیک دویدم، موجودی که تا مدتها نمیدانستم چیست و رنگ آبی و کفشهای قرمزش برایم جذاب بود. بچه بودم و معنی Hedgehog را نمیدانستم، اولین دیکشنری کاغذی جیبی که گرفتم نامش فرهنگ آریان پور بود، همیشه کنار کنسولم بود تا بتوانم معنای جملات و کلمات بازیها را بفهمم. زمانی که فهمیدم Hedgehog یعنی خارپشت، برایم عجیب بود که چطور یک خارپشت آبی رنگ است و اینطوری میدود. این فانتزی برایم شگفت انگیز بود، اینکه قاعده بازی را میتوان اینچنین به هم زد و دنیا را طوری که دلمان میخواهد طراحی کنیم، برایم شگفت انگیز بود. طراحان بازی عشقشان کشیده بود که شخصیت اصلیشان را یک خارپشت آبی طراحی کنند که مثل برق و باد میدود، این برهم زدن همه چیز بود و از نظر من این یعنی خلاقیت.
سونیک در بازی به حلقههای طلا دست مییافت و میتوانست با آنها زنده بماند. این رینگها برای من حکم پول را داشتند و هنوز هم دارند. سونیک در اینجا به زیبایی با واقعیت زندگی ما را آشنا میکند. او با داشتن حلقههای بیشتر موفقتر میشود اما با یک حلقه هم میتواند پیش برود و زنده بماند. سونیک تنها در زمانی بیپناه است که هیچ حلقهای نداشته باشد. تنها یک ضربه کافی است تا سونیک تمام حلقههای خودش را از دست بدهد و باید در به در دنبال آنها باشد. در زندگی هم همین مسیر وجود دارد، دفعتا تمام پولها و سرمایه آدمی میتواند به باد برود و تنها کاری که میتوان انجام داد اینست که دنبال باقی ماندهها باشی و این کار را تنها در یک زمان مشخص میتوان انجام داد وگرنه همان باقیماندهها نیز اندک اندک «محو» میشوند. زندگی فرصت زیادی نمیدهد و بیرحم است؛ باید مثل سونیک سریع و چابک بود تا بتوان در آن دوام آورد.
بیپولی مطلق میتواند باعث شود که زندگی کاملا شکننده باشد؛ مثل سونیکی که هیچ Ring در بساط خودش ندارد. سونیک با یک حلقه هم میتواند در برابر هر ضربهای که فکرش را بکنید بایستد؛ این یعنی سونیک لزوما نظام سرمایهداری را تبلیغ نمیکند بلکه به درستی میگوید که حواسمان به داشتههایمان باشد؛ نمیتوانیم همه آن را از دست بدهیم وگرنه بسیار شکننده خواهیم شد.
سونیک به فکر نجات دیگران است؛ او سرش درد میکند که بقیه را نجات دهد و در این راه در هر خطری خودش را میاندازد. او ناجی است، سونیک زندگیاش را برای این کار میگذارد و لزوما نفعی هم در این راه برای خودش وجود ندارد. کمک کردن به دیگران و نجات آنها از پس این قهرمان برمیآید و او چرا این کار را انجام ندهد؟ چرا وقتی میتوانیم خوبی کنیم؛ این کار را نکنیم و زندگیمان را از مهر و محبت داشتن به دیگران محروم کنیم؟
سونیک دوستانش را خیلی دوست دارد و آنها نیز همیشه کنار او هستند. جمع دوستان سونیک روز به روز بیشتر میشود و این دوستان همگی ویژگیهای منحصر به فردی دارند که به کمک سونیک میآید. دوستان در زندگی هر آدمی نقش مهمی ایفا میکنند؛ آنها کارهایی میکنند که از پس ما برنمیآید. سونیک با اینکه قهرمان داستان است و همتا ندارد اما نمیتواند مانند Tailsبا دمهایش پرواز کند و در نهایت به او نیاز دارد. قهرمان بودن لزوما به معنای کامل بودن نیست و سونیک بدون دوستانش نمیتواند در این مسیر به درستی پیش برود.
فرنچایز سونیک فراز و نشیب زیادی را طی کرده است. سونیک زمانی غول بیچون و چرای دنیای بازیهای ویدیویی بود. نبرد کنسولها در آن زمان در نهایت به نفع نینتندو و رقیب سونیک یعنی ماریو تمام شد، اما این مرگ سونیک نبود. سونیک با وجود اینکه حالا دیگر محبوبترین و مشهورترین و بهترین نیست؛ هنوز هم میتازد. سونیک حتی دست در دست رقیب دیرینهاش گذاشته و با کمک ماریو راهش را پیش میبرد.
صبر کنید! خودم هم میدانم، میدانم که این یک تکنیک مارکتینگ درست از کمپانی سگا با آن سیاستهای کذایی و غلطش بوده تا بتواند سونیک را زنده نگه دارد اما همین تکنیک مارکتینگ هم میتواند به من گیمر این درس را بدهد که گاهی برای پیشرفت، لزوما نباید رقابت کرد و میتوان با همکاری کار را پیش برد. شاید گاهی به جای آنکه با فلان نفر زرنگ در کلاس یا فلان شخص حاذق در محل کار باید رقابت کرد، باید کنار او ایستاد و یاد گرفت تا بتوان دوباره سرپا شد و پیشرفت کرد. به جز ماریو دشمنان دیگری نیز در دنیای سونیک حضور داشتند که اندک اندک تبدیل به دوستش شدهاند؛ سونیک همواره دنبال باز کردن در دوستی است تا ورود به در دشمنی.
دشمن سونیک با اینکه انسان خبیثی است و افکاری که در سر دارد گاه بسیار شیطانی و پلیدانه هستند اما در نهایت یک بامزگی خاصی در این آقای دکتر Egg نهفته است. طراحان بازی حتی پلیدترین دشمن بازی را بامزه طراحی کردند و نحوه شکست آن در بار اول با بار اخر هیچ تفاوتی ندارد، کافیست سه ضربت نوش جان کند تا از روزگار محو شود. دشمن (بخوانید چالش) چه در اول زندگی بر سر راه ما قرار بگیرد چه آخر مسیر، یک جور شکست میخورد و شاید تنها مسیر این شکست دادن کمی متفاوت باشد.
سونیک در بازیهای امروزی با نسخههای پیشین خود روبرو میشود، این موضوع در عنوانی چون Sonic Generation کاملا مشهود است و اساسا ما در یونیورس کنونی سونیک چندین نسخه از این خارپشت آبی را داریم. سونیک با خود گذشتهاش سر و کله میزند و از او درس میگیرد. گاهی لازم است در آینه بنشینیم و با خود سالهای قبلمان صحبت کنیم، ببینیم چه کردیم و چه شدیم؛ الان در حال حاضر در زندگی کجای کاریم و میخواهیم به کجا برویم.
سونیک و سرعت جادوییاش، یعنی رو به جلو پیش رفتن؛ سونیک فارغ از هر فراز و نشیبی که در این سی سال داشته، همچنان پیش میرود. سونیک خیلی درسها به ما یاد میدهد که از آنها غافل هستیم؛ او با پیشتازی سریعی که دارد در خطر بزرگی است چرا که دقیقا با همان سرعت پیشروی، خطر شکست سریع را نیز دائما بیخ گوش خود دارد. همانطور که گفتم زندگی فرصت زیادی نمیدهد و بیرحم است؛ باید مثل سونیک سریع و چابک بود تا بتوان در آن دوام آورد. سونیک قهرمان با تجربه و سی سالهای است که این چیزها را به ما یاد میدهد.
بیشتر بخوانید:
ماریو و درسهایی که درباره زندگی به گیمرها آموخت
ممنون عالی بووود مقاله.
من با سونیک گیمر شدم و سونیک اولین بازی عمرم بود و خیلی حس نوستالژیکی داره برام. (البته با اینکه ۱۵ سالمه ?)
پ.ن: تا اونجایی که یادم میاد (چی دارم میگم اصن، الآنم سگا دارم بازی میکنم هنوز) برای شکست دادن باس فایتا ۸ ضربه لازم بودا ?
ممنونم ارش جان اگه میشه لطفا مقاله های بیشتری در مورد سونیک و دوستاش بزارید?
سونیک با ساختن فیلم یک قدم از ماریو جلوتر افتاده فعلا ببینیم چی میشه
از این مقاله ها بیشتر بزار آرش جان خیلی باحالن:)
خارپشت، آبی، سرعت ماورایی، حلقه های جادویی !
بی ربط ترین موارد ممکن. مگر در یک جا:)
و اینکه نکته رو هم در مطلب ماریو گقتم که گویا ندیدین.
فک کنم شما یکم زیادی قضیه رو جدی گرفتین. مشخصه نگارنده بزورم که شده میخواسته از این شخصیت درس اخلاق در بیاره. اخه سونیک کنونی با سونیک قدیمی روبرو بشه، چه ربطی به درس گرفتن از گذشته داره؟!
قشنگ بود سینیور آرش. لذت بخش بود.
آقا آرش دمت گرم متن جالبی بود ، منم ۲۵ سالمه و از بچگی عاشق sonic هستم و خواهم بود.?
فقط اون بخش از مقاله که گفتید سگا حتی پلیدترین دشمنان سونیک رو بامزه طراحی میکنه رو زیاد قبول ندارم
نمیدونم تو کدوم بازی سه بعدی سونیک بود با سونیک ربات(اسمش رو دقیق یادم نیست)روبرو میشدیم.سه روز و سه شب کابوس خوابم بود:)
“درسهایی که Sonic درباره زندگی کردن به من آموخت”
=|
به نظرم مقاله های بهتری می شد رفت تا این مقاله =| که راستش رو بخواین کارایی زیادی نداره =|
اگر می خواستید به یاد سونیک باشید می تونستید یه مقاله از باس فایتاش یا اطلاعاتش برید یا بازی هاشو رتبه بندی کنید و به نظرم این مقاله ارزش چندانی نداره ( با احترام به نویسنده عزیز که زحمت کشیده )
پ.ن: من زحمت نویسنده رو ندید نمی گیرم ولی به نظرم مقاله بهتری می شد نوشت تا این مقاله =|